محل تبلیغات شما


زیباترین اشعار مولانا (از مثنوی معنوی)

شاید بتوان این شعر مولانا را یکی از زیباترین و معروف ترین اشعار مولانا دانست. مثنوی ای که در ابتدای مثنوی معنوی آورده شده است و مضامینی بس عارفانه را بیان می کند. در ادامه این شعر زیبای مولانا را باهم می خوانیم :

بشنـو این نی چون شکــایت می‌کـــنـد
از جـداییــهـــا حکـــــایت مـــی‌کــــنـد

کــــز نیستـــان تـــا مـــــرا ببریــــده‌انـد
در نفیــــــرم مــــــرد و زن نالیـــــده‌انـد

سینه خواهم شرحـــه شرحـــه از فراق
تـــا بگـــویــم شـــرح درد اشتیـــــاق

هـــر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بـــاز جویـــد روزگــــــار وصـــل خـــویش

مــن بــــه هــــر جمعیتی نالان شـــدم
جفــت بــدحالان و خوش‌حالان شـــدم

هــر کســی از ظن خــود شــد یـار من
از درون مـن نجســت اســـرار مــن

ســـر مــن از نالـــه‌ی مـــن دور نیست
لیـک چشم و گوش را آن نور نیست…

امیدواریم از این مثنوی ارزشمند مولانا نیز نهایت لذت را برده باشید و توصیه می کنیم درباره این شعر زیبای مولانا و مضامین ارزشمند بیان شده در آن بیش تر مطالعه نمایید.


اشعار مولانا

یکی از زیباترین غزلیات دیوان شمس مولوی را در ادامه با هم می خوانیم :

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازین بیخبری رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیفست سفر هیچ مگو

گفتم ای دل چه مه است این دل اشارت می کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو

گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو

ای نشسته تو درین خانه پر نقش و خیال
خیز ازین خانه برو رخت ببر هیچ مگو

گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

امیدوارم از این غزل زیبا همچون دیگر اشعار مولانا لذت برده باشید.


اشعار شهریار : شعر زیبای شهریار

یکی از اشعار زیبای استاد شهریار را در ادامه با هم می خوانیم :

زمســتان پوســـتین افزود بر تن کدخدایــــان را
ولیـکــن پوســت خواهد کند ما یــک لاقبایان را

ره ماتم ســـــرای ما ندانم از کــه می پرســــد
زمســـــتانی که نشناسد در دولت سرایان را

به دوش از بــرف بـالاپــوش خـز ارباب مــــی آید
که لرزانــــــد تن عــــــریان بی برگ و نوایان را

طبیب بی مروت کــــــی به بالیــن فقیـــر آیـــد
که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را

به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر
که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را

حریفی با تمســـخر گفت زاری شـــهریارا بـس
که میگیرند در شــــــهر و دیار ما گدایــــان را

این شعر زیبا با مفاهیم گران سنگ خود اهمیت عزت نفس را برای ما بازگو می کند که امیدواریم لذت کافی را از این شعر شهریار برده باشید.

خرید گردنبند عقیق یمنی و خرید گردنبند عقیق سرخ

انواع فال : ابجد چوب ورق قهوه

پروین اعتصامی و خیام نیشابوری

مگو ,مولانا ,اشعار ,ای ,شعر ,دل ,هیچ مگو ,اشعار مولانا ,این شعر ,مگو گفتم ,گفتم ای ,برده باشید اشعار

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

علوم تربیتی miclenader سو واتار - ترابل شوتینگ desmusctopost نمایندگی فروش یو پی اس در تبریز،تهران،اهواز،مشهد و اصفهان آموزش ریاضی Fernando's info Carol's collection omisibphi کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان